۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

جونم

درياي خزر گردم خواهي تو
اگر
جونم
...

۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

و اينك سكوت...

اين سه روز كنفرانس علوم شناختي بود 13-15 اسفند.حس خيلي خوبي داشتم كه براي اولين بار يه مقاله داده بودم و پذيرفته شده بود.خود كنفرانس هم عالي بود.يك عالمه تجربه آدمهاي مختلف از همه جا.زبانشناس مهندس كامپيوتر مهندس پزشكي روانشناس و ... .خيلي خوشم اومد.و مخصوصن اين آخر با جان تيلر (professor of linguistics ) و ورك شاپش حال كردم.راجع به prototype ها.و همينطور از بودن با فائقه و همصحبتي باهاش تو اين مدت. و بالاتر از همه دكتر شمس فرد كه خيلي خيلي كمكم كرد.

به ياد مي دارم و به ذهن مي سپارم و به احترام سر خم مي كنم به سپاس از تمام آرام-لحظه هايي كه تو سبب آن هستي.و اينك سكوت...

۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

دوستش مي دارم

دوستش مي دارم چرا كه مي شناسمش به راستي و يگانگي
شهر همه بيگانگي و عداوت است