۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

زمانی که چشمان انتظار او
بغض را حلقه حلقه اشک می کند جاری
به راهی که من دور دور می شوم از او
چشمان انتظار من
بغض را حلقه حلقه اشک کرده است جاری
به راهی که دیگری دور دور می شود از من

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

تمام شد.
بالاخره دفاع کردم.
دوره ای پر از خاطرات به یاد ماندنی از تلخی و شیرینی
گذشت...

حس مبهمی از خوشحالی و رهایی و گیجی از اینکه چه کارهایی بود که باید انجام می دادم و همه را سپرده بودم به بعد از دفاع

.
.
.