۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

خاطره دور

نمي دونم چم شده.چرا حرف نمي زنم يعني حرفي ندارم.تو چي ميگي؟انگار همه چي به خاطره تبديل مي شه يه خاطره دور. خيلي دور.انگاز هيچي واقعي نيست هيچي همه چيز در لحظه اتفاق مي افته و لحظه ي بعد تمام ...نابود...هيچي نيست ...

۴ نظر:

امير عسکری گفت...

دیروز داشتم می مردم!در عرض 2 ساعت گلوم ورم کرد و نمی تونستم نفس بکشم.چقدر زندگی الیکه...

امير عسکری گفت...

دیروز داشتم می مردم،گلوم ورم کرد و نفس نمی تونستم بکشم.فکر کردم زندگی چقدر الکیه...

ناشناس گفت...

پست های قبلی ات را بخوان! آیا قبلا حرفی برای گفتن داشته ای؟!
راحت زندگی کن! قرار نیست حرفی برای گفتن داشته باشیم. به خودت سخت نگیر!

mehran گفت...

nemidani ke man dar ghatreye ashk ke ruzi maz-hare khashme to bude

neshani az to mibinam soraghi az to migiram