۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

لذت نوشتن

همش شده كار كار كار منكر لذتش نميشم و نه تنها برام تكراري يا خسته كننده نشده كه بهتر هم شده ولي لذت نوشتن چي؟
بايد بياد تا بنويسم.منم سؤالم همينه؟چرا نيومده.


از جوجو ديگه خبري نميدهند... ولي جوجو توي خوابهام مياد با هم بازي مي كنيم مي پره تو بغلم و مي خنده مياد پهلوي خودم مي خوابه.

دلم تنگه

۲ نظر:

امير عسکری گفت...

من فکر کنم همین چیزی که الان انجام دادی نوشتنه.یا کاری که می کنی همونیه که براش هزینه دادی و مدتها دنبالش بودی.منم نمیشه گفت نویسنده هستم ولی حس خاصی به نوشتن دارم.جاذبه و دافعه همزمان.همه رویاها در عمل رنج آور و در عین حال لذت بخش اند.شامل یک فرایند تکراری هستند.فکر می کنم باید سالها و سالها با صبر بی نهایت بنویسم و از تکرار و کندی خسته نشم.رویاها در عمل به درخشانی چیزی که در فکر هستند نیستند.

sokoot گفت...

salam forugh chan vaghte kam peydayi chera? delam barat tang shode dustato tanha nazar dra morede oun dance me to the end of love manam oun taraneye lenon o kheyli dust daram oumade budambegam dustaye man hamishe dustam mimunan movazebe khodet bash ta ba'd forugh forughi ke bayad zudtar khube khub she