۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

پاييز

همه چيز جوره .پاييز و دلشوره ي اول مدرسه و سرماخوردگي و لحظه چشم گشودن به اين دنيا ودلتنگي هاي بي امان من.از همين فصل شروع شد اومدنم به اين دنيا كه هنوز نمي دونم چرا اينجام.قدم زدن تنها توي خيابوني كه انتهاش معلوم نيست بدون اينكه لحظه اي به آدمها فكر كني كه چطور از كنارت مي گذرند.دلم تنگه ولي نمي دونم تنگه چي ذيا كي يا هيچكي...

۱ نظر:

شقایق گفت...

می خونمت و مدام از خودم می پرسم چرا اینقدر تلخ؟