skip to main
|
skip to sidebar
مسخ گاه
۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه
دوختم...
هيچوقت چشمانم را اينچنين بر چشمانت ندوخته بودم
آرام آرام
و آنگاه از دريچه چشمانت چشمانم را به نظاره نشستم
زيبا شده بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بایگانی وبلاگ
◄
2011
(1)
◄
ژوئن 2011
(1)
◄
2010
(6)
◄
ژوئیه 2010
(2)
◄
مه 2010
(1)
◄
مارس 2010
(2)
◄
ژانویه 2010
(1)
▼
2009
(33)
◄
اکتبر 2009
(2)
◄
سپتامبر 2009
(1)
◄
اوت 2009
(1)
◄
ژوئن 2009
(2)
◄
مه 2009
(2)
◄
آوریل 2009
(3)
◄
مارس 2009
(3)
▼
فوریه 2009
(7)
كوچولوي من
اين يك بازيه ولي بازي مزخرفيه و هميشه ادامه داره.ك...
دوختم...
آره.زندگي ادامه داره.مثل هميشه بايد ديد من كجا ايس...
I love it sometimes:Enrique IglesiasRing my bells,...
وقتي كه دستاي باد قفس مرغ گرفتارو شكست ...
با هر رابطه عاشقانه اي يه دوستي از بين مي رود.
◄
ژانویه 2009
(12)
◄
2008
(37)
◄
دسامبر 2008
(10)
◄
نوامبر 2008
(11)
◄
اکتبر 2008
(8)
◄
سپتامبر 2008
(8)
وبلاگهاي مورد علاقه من
سكوت
پيچوندن
ناژو
رد پای شعر
کوچه های بن بست
خدرو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر