۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

از اینجا خواهم رفت

بین این جماعت دارم خفه می شم.می خوام از همه کس و همه چیزبه جز آدمای آزاد و آزاده ای که به خلوتم راهشون می دم، خودم رو رها کنم.کاری که همیشه بهش فکر کردم و دارم یواش یواش بهش نزدیک می شم.همین روزاست که برم.این جمله رو در طی سالها بارها با خودم تکرار کردم."روزی از اینجا خواهم رفت"

۳ نظر:

شقایق گفت...

من هستم. نیست نشدم! هنوز البته! از عهد چهل روزه ات چه خبر؟ وفاداری؟

فروغ گفت...

چه خوب كه هستي.اين اطلاع ثانوي تموم شد؟فكر كنم هنوز وفادارم.هنوز راهي سهلتر رو اختيار نكردم؟ولي عهد خوبيه چون به يك سري نتايج مي رسي كه در غير اينصورت اصلا امكان نداره بفهميشون

Unknown گفت...

به شکوفه ها به باران، برسان سلام ما را....