۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

دشت دويدنم مياد تا ته

نمي دونم چم شده؟بعد از يه هفته بي حسي بد و دردناك و شبهاي همش گريه .امروز گرفتار يه انرژي زيادي از حد شدم.اينقد نوشتنم مياد كه ديگه نمي دونم چكاركنم. الان فقط بايد توي يه دشت ولم كنند تا اينقد بدوم بدوم بدوم تا از نفس بيافتم.كاشكي همين الان مي تونستم از اين شهر بزنم بيرون و اينقد بروم بروم بروم كه دست هيچكس بهم نرسه.يا خودم رو به دشت برسونم يا به دريا ؟يا بايد توي يه دشت تا آخر بدوم يا توي دريا تا جاييكه مي تونم شنا كنم...

۲ نظر:

شقایق گفت...

فروغ! میای بریم؟

فروغ گفت...

آره.همیشه.کجا؟