۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

انتها

يادمه با هم گفتيم كه هر رابطه اي يه انتها داره.گفتي ناگزير پيش مي ياد گفتي كه نمي ترسي از انتها.گفتي وقتي پيش اومد پيش اومده ديگه ولي من گفتم كه مي ترسم هم براي انتهايي كه تو با عث بشي و هم براي انتهايي كه من باعث بشم.براي اولي ناراحتم خب چون توان دوري و قطع رابطه رو ندارم وبراي دومي ناراحتم چون طاقت ناراحتي و اذيت شدن تو رو هم ندارم.حالا مي بيني كه انتهاش خيلي هم راحت نيست!

مي سپارمت به فردايي كه ناگزير غرق آنيم..

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از کوله بار تجربه یه آدم خوشبخت یه چیزایی و کش رفتم وقتی رسیدم خونه باز کردم ببینم چی چی با خودم آوردم...اولیش این بود که هر پایانی یه شروعه برای یه چیز خیلی خیلی بهتر...دومیش این بود که هر انتهایی یه ابتداست برای یه چیز خیلی خیلی بهتر...سومیش اینکه به این دو چیز انقدر اعتقاد داشته باشم که منتظرش بشم تا تحقق پیدا کنه....