۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

secret garden

آرام آرام به سكوتي بدل مي شوم ميان اين همهمه ي با هم بودن ها

مرا گريزي نيست

به songs from a secret garden عادت كرده ام.مونسم شده.حتي همين الان دارم گوش مي دم.موسيقي اين دوره از زندگيم شده آروم ساده پر راز و رمز

شايد دارم عادت مي كنم به نديدن جوجوم . اين درد يه جورايي جزء حياتم شده چه در بيداري چه درخواب .با اين درد زندگي مي كنم و با خاطره جوجوم كه حتمن بزرگ شده و حتمن چند كلمه اي هم حرف مي زنه.حتي به اين فكر مي كنم كه با همون كلمه اي كه من را صدا مي زد داره كس ديگه اي رو صدا مي زنه و من براش چيزي نيستم. بغضم گرفته و سعي مي كنم نذارم بتركه و رسوام كنه ميان اين هياهو كه همه هستن جز اون...

مي خوام بنويسم ولي ديگه واژه اي نمياد .اين پست رو همين جا تموم مي كنم مي رم تا پست بعدي شايد نوشتمش.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

mikkhastam chizi benevisam shayad az sare hamdardi kami arum shi.vali nemidunam chi benevisam.faghat in ke neveshtat ghalbamo ke chan vaghte kami ziaadi hasaas shode ro larzund.omidvaram seke zendegit zudtar bargatde

فروغ گفت...

از همدرديت ممنون دوست من